لحظههای گرگ و میش
در سکوت سهمگین روستا کم کم از مادرم دور و دورتر میشدم. به پشت سرم نگاه کردم. مادر هنوز زیر درخت بادام ایستاده بود. دستش را تکان داد و من دست خودم را بوسیدم و به سوی او دراز کردم. بعد که به پشت دیوار خانههای دیگر رسیدم، همدیگر را ندیدیم. آن جا بغض من هم ترکید و به سمت منزل دوستم، یوسف افضلی رفتم. آقای افضلی یکی از خوبان روزگار و جوان رعنا و خوشسیمای قریهام بود که در بازار انگوری دکان داشت و هر روز با موتورسایکل پرِشش به آن جا در رفت و آمد بود. مردم، او را «بچه فیلم» صدا میزدند.
وقتی نزدیک منزلش رسیدم، برهها و گوسفندانش را زیر درختان برده بود و با چوب، شاخه درختان را میتکاند و برگها به زمین میریخت. گوسفندان انگار که مسابقه گذاشته باشند، با سرعت هر چه بیشتر برگها را میخوردند. من و آقای افضلی کمی نشستیم و صحبت کردیم. بعد گفتم که اگر فردا به بازار انگوری میروید، من را هم تا بازار برسانید که با پیشانی باز قبول کرد. بعد من به سمت منزل خواهرم برگشتم تا شب را مهمانشان باشم.
ساعت هفت و نیم غروب بود؛ من، خواهرم و انجینیر علییاور، شوهر خواهرم، روی صُفّه منزلشان نشسته بودیم. نسیم ملایم عصرگاهی میوزید و نوای اذان مغرب از بلندگوی مسجد قریه به گوش میرسید. ما در حالی که مشغول چای خوردن بودیم، به اخبار رادیو دری مشهد هم گوش میدادیم. اخبار از تهاجم سنگین طالبان به دایمیرداد در ولایت میدان وردک و قیاق در ولایت غزنی حکایت داشت. البته خدا را شکر، حمله دفع شده بود و مدافعان درسی فراموش ناشدنی به دشمنان غاصب و قسمخورده داده بود و طالبان با تلفات زیادی عقبنشینی کرده بود.
خبر دیگر رادیو دری مشهد، از طولاني شدن زمان بيخبري از سرنوشت ديپلماتها و خبرنگار ايراني و همكاري نکردن طالبان در اين زمينه و انتشار اخبار ضد و نقيض درباره سرنوشت آنان حکایت داشت و گفت: «دولت ايران با تمام توان و تحت هر شرايطي براي دفاع از حقوق ملت ايران آمادگي كامل دارد.» بعد پیام آيتالله خامنهاي، رهبر جمهوري اسلامي ايران را نسبت به بازداشت ديپلماتهاي ايراني در افغانستان پخش کرد که به طالبان هشدار داد هر چه زودتر كار زشت خود را مبني بر دستگيري ديپلماتهاي ايراني در شهر مزار شريف جبران کنند و آنان را با احترام به ايران بازگردانند.
سپس صحبتهای هاشمي رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام ایران را چنین بیان کرد: «طالبان بايد بداند با آتش بازي ميكند. ايران از اين شرارتها نخواهد گذشت. همه ميدانند كه ايران قدرت آن را دارد كه از موضعي نيرومند و بدون عوارض نامطلوب براي خود، فرزندانش را آزاد كند».
پس از آن، پیام سيد محمد خاتمي، ریيس جمهوری ايران را به خوانش گرفت و گفت: «ما به تلاشهاي خود براي حفظ جان عزيزان ديپلمات و رانندگان امدادرسان ربوده شده در افغانستان و بازگشت سالم آنها به كشور ادامه ميدهيم. در عين حال، به امنيت مرزهاي خود به طور جدي پايبند بوده و هيچ گونه ناامني را در مرزهاي خويش تحمل نميكنيم و قادر هستيم كه از مرزهاي خود و حيات و سلامت هموطنان و ديپلماتهايمان دفاع كنيم. ما تلاش خواهيم كرد كه بر اساس تفاهم و با توسل به روشهاي ديپلماتيك به نتيجه برسيم و اميدوار هستيم كه به استفاده از روشهاي ديگر نيازي وجود نداشته باشد».
بعد از اخبار، من و انجینیر به تحلیل و تفسیر پرداختیم که اوضاع به کدام سمت و سو پیش میرود؟ جنگ دایمیرداد و قیاق غزنی به کجا ختم خواهد شد؟ به جبهه مقاومت ضد طالبان تا چه حد میشود اطمینان کرد؟ تحریم اقتصادی هزارستان و مشکل عبور و مرور مسافران هزاره تا کی ادامه خواهد داشت؟ اگر طالبان، دیپلماتهای ایرانی را تحویل ندهد، آیا ایران به افغانستان حمله خواهد کرد؟
تا دیروقت شب بیدار ماندیم و قصه و درددلهای خواهربرادری کردیم. بعد کم کم چشمانم سنگینی کرد و خواب غلبه کرد و به خواب رفتم.
انگارۀ این که انسانها، منطقه و کشورها گذشتهای دارد كه گذر زمان خط کم رنگی بر آن مینگارد، این نگارهها خط کج و معوج تاریخ است که قصه زندگي بشر را در آن بازگو میکند- آنچه بر وی گذشته است، كارهايي كه انجام دادهاند، و رويدادهايي كه رخ دادهاند، سرگذشت این بشر خاکی به شمار ميآيد. اين سرگذشت با دو روش پايدار ميماند: